عروسی اسلامی

The islamic wedding- برپایی عروسی بانشاط بدون گناه -العرس الاسلامی

عروسی اسلامی

The islamic wedding- برپایی عروسی بانشاط بدون گناه -العرس الاسلامی

عروسی اسلامی

حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم برای دختر مکرمه خودشان مجلس عروسی گرفتند، شادی کردند و مردم شعر خواندند. زنها دست زدند و خوشی کردند.
مقام معظم رهبری

طبقه بندی موضوعی

۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار عروسی» ثبت شده است

«شادی»


این همه شادی امشب مبارک باد
جشن دامادی امشب مبارک باد
* * *
مرحبا داماد از ناز شصتِ تو
آمده امشب دنیا به دستِ تو
قلبِ هر عاشق ای مهربان داماد
میکند ویران چشمانِ مستِ تو
* * *
گل و بلبل شده دیوانهی تو
کوی و برزن شده گلخانهی تو
دل تو میشود امشب صدف گون
همسرت میشود دردانهی تو
* * *
با بزرگان بشین تا که بدانی
به راه زندگی روزی نمانی
خرج این زندگی از بس گران است
عاقلان را بسی کرده روانی

خرج»


بادا مبارک جشن عروسی(3)
درسته که خرج عروسی سختی داره
ولی بدان که آخرش خوشبختی داره
کی میگه که مجردی عالمی داره
کار دل مجردا همیشه زاره
* * *
همه جا شادی و شوره
بزم ما محفل نوره
قلب مهمان دو فامیل
همگی غرقِ سروره
* * *
اگر امشب آقا دوماد
میبینی گردیده دلشاد
برو فردا هم ببینش
از گرونی میزنه داد
* * *
واسه چی طلا خریدی
مگه قیمت و ندیدی
میون پاساژ و بازار
بالا و پایین پریدی

شب عشق»


شب عروسی یک شبِ عشقه
کار دوماد تاب و تبِ عشقه
همره دوماد تازه عروسش
زیر پاهاشون مرکبِ عشقه
* * *
آقا داماد چشمانِ تو روشن
داری تو سینه صد گل و گلشن
محفل ما را باغ و بهاری
رخت دامادی کردهای بر تن
* * *
آسمان امشب مستِ نگاته
مدد حق همیشه باهاته
کردهای احیا رسم پیمبر
همیشه حیدر پشت و پناه

شیر جوان»


شب دامادی یک شیر جوان میخواندم
تا نگه بر رخ او کردم و بر جا ماندم
دیدم آخر پسری شاد به تخت عشق است
همه تبریک به او، این شب بختِ عشق است
بوی عطرش همه جا را که معطر میکرد
عقل و هوش از سر هر آمدهای در میکرد
آن پسر خنده به خنده ز لبش جاری بود
هر نگاهش ثمرِ محفل دلداری بود
گونهاش سرخ، گل از گل بشکفته دهنش
مرغ عشقی شده بود و همه هستی چمنش
القضا تا که گذشت از خوشیاش یک روزی
گشت وقت چک و پاس و وصول و واریزی
دیدمش پشت در بانک به خود میگوید
الفرارى دست طلبکار تو را میجوید

«شاه پسران»


امشب شب دامادی شاه پسران است
داماد زبان بسته هنوز تازه جوان است
امشب شب دامادی این مردِ جوان است
گر صورت او شاد ولی دل نگران است
فردا که رود در صف اجناس کوپینی
آن وقت ببین عاقبت کار عیان است
گوید پدرش بر پسر شاخ نباتش
از قدرت زن گوید و او شیر ژیان است
از خرج خرید و گل و آذین و طلاجات
داماد شده سرخ چه انگشت به دهان است
داماد که رفتی تو به بازار و به پاساژ
زود باش بگو قیمت اجناس گران است
امشب گل ما گر شده خاموش ز صحبت
حرفی نزند در پی یک قفل زبان است

مبارک باد بر ما این عروسی / خجسته باد ما را این عروسی

چو شیر و چون شکر بادا همیشه / چو صهبا و چو حلوا این عروسی

هم از برگ و هم از میوه ممتع / مثال نخل خرما این عروسی 

چو حوران بهشتی باد خندان / ابد امروز فردا این عروسی

نشان رحمت و توقیع دولت / هم این جا و هم آن جا این عروسی

نکونام و نکوروی و نکوفال/ چو ماه و چرخ خضرا این عروسی

خمش کردم که در گفتن نگنجد / که بر سرشت است جان با این عروسی

آخر این هفته جشن ازدواج ما به پاست

با حضور گرم خود در آن صفا جاری کنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است

لطفاً از آوردن اطفال خودداری کنید

بر شکم صابون زده آماده سازیدش قشنگ

معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه

با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید

میوه شیرینی شب پاتختی مان هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی

دل به حال ما و او سوزانده اخطاری کنید

موقع کادو خریدن چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر

هدیه را هم چرب تر از روی ناچاری کنید

در امور زندگی دینار اگر باشد حساب

کادو نوعی بخشش است آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را از این رو گاه گاه

چون بخاری بهر تنظیم دما کاری کنید

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک

دست و پا را استفاده آن هم ابزاری کنید

لامبادا تانگو و بابا کرم یا هرچه هست

از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید

البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای

پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حرکت موزون اگر در کرد از خود دیگری

با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟

با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید

در نهایت مجلس ما را مزین با حضور

بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید

 بشنو از من چون حکایت می کنم

 از جدایی ها شکایت می کنم

 

 کز تجرد تا مرا ببریده اند

 از شعورم بارها پرسیده اند

 چند سال پیش استادان فن

 در خلال گفتگوهایی به من

 منعکس کردند این اخبار را

 این خبرهای مسرت بار را

 ازدواج از روزگاران الست

 از فنون انتحاری بود وهست

 جمعی از نام آوران عهد دور

 کاین زمان هستند از اهل قبور

 دل به کار ازدواج انداختند

 پرچم این کار را افراختند

 ازدواج از اول این جوری نبود

 زن ذلیلی نیز مجبوری نبود

 ازدواج این قدرها مشکل نبود

 در جوانان این قدر دل دل نبود

 بله های دختران هنگام عقد

 مرتبط با خط ایرانسل نبود

 مهریه این قدرها سنگین نبود

 چهره ی دامادها غمگین نبود

 قیمت کل جهاز دختران

 بود تنها در حدود صد قران

 بین زن یا مرد سالاری نبود

 از کتک کاری، نه!آثاری نبود

 هیچ کس پایش چنین لنگان نبود

 زیر چشمش جای بادمجان نبود

 مرد بودن هیچ رسوایی نداشت

 کله ها ربطی به دمپایی نداشت

 گفته اند این حرف ها را دیگران

 در خصوص ویژگی های زنان

 این که پر مهرند در کل فصول

 سخت بیزارند از ماشین وپول

 سخت محتاطند در رانندگی

 عینهو ابرند در بارندگی

 مرتبط هستند با کفش ولباس

 دوست می دارن مرد با کلاس

 مدتی در پخت وپز نام آورند

 بعدها در کونگ فو جام آورند

 مدتی شمشیرباز ماهرند

 چند وقت بعد آرایشگرند

 گرچه بیزارند از مرد ببو

 سخت می ترسند از اسم هوو

 اغلب آنان رفیق همسرند

 عاشق چشمان مادرشوهرند

 صد هنر می بارد از انگشتشان

 جان مردان هست اندر مشتشان

 کار نیکو کردن از پر کردن است

 کار زن ها خوب غرغر کردن است

 وقتی از بی پولی ات غر می زنند

 گوییا بر فرقت آجر می زنند

 ((زن بلا با شد به هر کاشانه ای

 بی بلا هرگز نگردد خانه ای

 آن چه شیران را کند روبه مزاج

 ازدواج است ازدواج است ازدواج))

 طبل ما را زد چنین دستان زن

 ((گر تو بهتر می زنی بستان بزن ))

 

محمد حسین صفاریان

«بوسه»

احضار دادماد ـ پدر داماد ـ پدر عروس


آقا داماد بباید به ادب تن بزند
دل مستانهی خود را به دو گلشن بزند
آقا داماد به لطف و ادب و عشق خودش
بوسهای بر گل رخسار پدر زن بزند
* * *آقا داماد نباید که دگر غُر بزند
بار ماشین دو جیبش رو دگر پُر بزند
آقا داماد کنون ساده دل و بی پروا
بوسه بر دست پدر بهرِ تشکر بزند
* * *پدران هر دو به میخانهی دل سر بزنید
هر دو مدهوش ز جامِ می و ساغر بزنید
خواهشی میکنم از هر دو ببخشید مرا
بوسه بر صورت داماد چو گوهر بزنید
* * *آقا داماد مرو صبر نما، دم بزنیم
خط سرخی به وجودِ غم و ماتم بزنیم
مگه مداح ندارد دل اگر او خواهد
بوسهای بهر محبت به لبِ هر بزنیم

ای جوان زن از پی رفع هوسرانی بگیر

لیک دستوری زمن ای مرد ایمانی بگیر

اولا، کن خواستگاری دختر فامیل خویش

چونکه اخلاق و مرامش خوب میدانی بگیر

ثانیا ،کن خواستگاری دختر همسایه را

پس عنان از دست خواهشهای نفسانی بگیر

ثالثا، گر دختر هالو به عالم طالبی

ازبرای تجربه جانا بیابانی بگیر

رابعا،ای مرد دانشمند با فضل و کمال

دختر فهمیده گر خواهی توتهرانی بگیر

دختر یزدی برایت خوب قلیان چاق کند

پسته گر خواهی خوری بسیار،دامغانی بگیر

آش قنوید اگر خواهی قمی کن اختیار

گر که قالی باف میخواهی تو کاشانی بگیر

کته ماهی گرکه میخواهی خوری،روزوشب

رشتی یا مازندرانی را برو انی بگیر

اززنان ساده لوح خواهی اگر،قزوین بود

گرکه میخواهی زن دانا همدانی بگیر

گرکه میخواهی بگیری یک زن زبروزرنگ

یا زسمنان یا زگرگان یا خراسانی بگیر

سبزه و شیرین زبان و با نمک خواهی اگر

دخت کرمانشاه و آبادان و شمرانی بگیر

دخت شیرازی سر پیری تورا حال آورد

با وفا خواهی اگر بشنو تو کرمانی بگیر

گرکه خواهی یک زن حاضر جواب و نا قلا

گرچه میترسم بگویم رو صفاهانی بگیر

گر تمیزوبا هنر خواهی خبردارت کنم

یا برو تبریز یا که دخت زنجانی بگیر

گرقناعت پیشه باشی چهار زن عقدی بس است

ور طمع کاری به صیغه هرچه بتوانی بگیر

الغرض هر دختریرا می نمایی انتخاب

همچو این مجلس برایش جشن اعیانی بگیر

شیروکاکائووشربت و شیرینی و بستنی

پرتقال شهسوار و سیب لبنانی بگیر

پس نگه دار از برای شام جمع دوستان

بهرشان آنگه چلو با برگ سلطانی بگیر

گر که میخواهی نمایی دوستانرا مستفیض

دعوت از آقای قاری در ثنا خوانی بگیر

ازمرحوم قاری