شیر جوان»
شب دامادی یک شیر جوان میخواندم
تا نگه بر رخ او کردم و بر جا ماندم
دیدم آخر پسری شاد به تخت عشق است
همه تبریک به او، این شب بختِ عشق است
بوی عطرش همه جا را که معطر میکرد
عقل و هوش از سر هر آمدهای در میکرد
آن پسر خنده به خنده ز لبش جاری بود
هر نگاهش ثمرِ محفل دلداری بود
گونهاش سرخ، گل از گل بشکفته دهنش
مرغ عشقی شده بود و همه هستی چمنش
القضا تا که گذشت از خوشیاش یک روزی
گشت وقت چک و پاس و وصول و واریزی
دیدمش پشت در بانک به خود میگوید
الفرارى دست طلبکار تو را میجوید