یکی از اعضای گروه تلگرام عروسی اسلامی این متن را در گروه منتشر نموده اند:
*یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند*
*هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند*
*لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند *
*از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود*
*کاش می آمد ...
خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ...*
*خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیاینداگر نیایید دلخور میشوم*
*دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند*
*تدارک هم دیده بود*
*آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟*
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام *
*چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود *
*آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود*
همان شبی که هزار شب نمیشود*
*همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود *
*این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست*
*آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید*
*همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
*اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود*
حق پدری دارد بر ما...*
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:*
(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)*
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!*
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم... *
*مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید *
*(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)*
*دخترم من آمدم اما ...
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت*
*و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!*