عروسی اسلامی

The islamic wedding- برپایی عروسی بانشاط بدون گناه -العرس الاسلامی

عروسی اسلامی

The islamic wedding- برپایی عروسی بانشاط بدون گناه -العرس الاسلامی

عروسی اسلامی

حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم برای دختر مکرمه خودشان مجلس عروسی گرفتند، شادی کردند و مردم شعر خواندند. زنها دست زدند و خوشی کردند.
مقام معظم رهبری

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جشن» ثبت شده است

همانطور که گفته شد می توان از بین خاطراتی که یکی از بزرگان فامیل نقل کرده است یکی را انتخاب کرد و آن را بصورت تئاتر اجرا نمود . این امر قطعا جذاب خواهد بود چون همه با اشخاص آن ارتباط برقرار می کنند و بازی کردن غیر حرفه ای با مشکلاتی مواجه خواهد بود که نشاط خوبی را بدنبال می آورد.

البته برای این اجرا می توان جایزه ای هم در نظر گرفت

نامه تبریک حضرت امام به سید احمد بخاطر عروسی اش

تاریخ:49/9/5
محل نگارش: نجف 

بسمه تعالی

۲۶ شهر صیام ۹۰

احمد عزیز

مرقوم شما واصل شد. از سلامت شما...[۱]عروسی را تبریک می‌گویم. امید است ان‌شاءاللّه‌ با سلامت و سعادت مقرون باشید. به شماها دعا می‌کنم. از اینکه من راجع به منزل چیزی گفتم گله کرده‌اید، حق با شما است ولی من چون از شماها توقع دارم که همیشه ملاحظۀ جهات را بکنید، گاهی از روی ناراحتی اگر چیزی برخلاف صلاح گفته شده است، باید پدر پیر را ببخشید. آنجا را به دست طلاب بدهید هر طور صلاح می‌دانید. از اینکه شهریه را چطور دادند و کی داد و به چه عنوان داده شد، مرقوم نداشتید. خانم[۲]بحمداللّه‌ با سلامت وارد، و مشغول مهمانداری است. از کیفیت درس و بحث و اشتغالات خودتان مرقوم دارید. خدمت مکرمه عروس محترمه[۳]سلام می‌رسانم. ان شاءاللّه‌ تعالی سلامت باشند.

داداش[۴]و عائله‌اش سلامت هستند؛ رفته بودند اعتکاف، دیشب آمدند. سلامت شما را طالبم.

پدرت

بروید با هم بسازید

من یک‌وقت خدمت امام رفتم، ایشان می‌خواستند خطبه‌ی عقدی را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما - که طول و تفصیل می‌دهیم و حرف می‌زنیم - عقد را اول می‌خواندند، بعد دو، سه جمله‌ی کوتاه صحبت می‌کردند. من دیدم ایشان پس از این‌که عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید. من فکر کردم، دیدم که ما این همه حرف می‌زنیم، اما کلام امام در همین یک جمله‌ی «بروید با هم بسازید»، خلاصه می‌شود!

عروسی‌های طاغوتی

این میهمانیهای پُرسروصدا و هتل‌گرفتنها و خرجهای زیاد، کار آن طاغوتیها بود. اخیراً در روزنامه هم موردی را نوشته بودند، که چه‌قدر خوب کردند که نوشتند؛ تامردم بفهمند که این کارها زشت است. ماها همیشه در خانه‌های خودمان - یک اتاق، دو اتاق - عقد و عروسی می‌گرفتیم. اگر هم نداشتیم، از همسایه قرض می‌گرفتیم. مقداری شیرینی و میوه چیده می‌شد؛ می‌گفتیم، می‌خندیدیم، شوخی می‌کردیم؛ خیلی هم خوش می‌گذشت. البته آن طاغوتها و آدمهای بدی که بحمداللَّه ازاله شدند، این‌طور برگزار نمی‌کردند. آنها به این وضع قانع نبودند؛ در آن هتلها می‌رفتند و میهمانیهای پُرخرج و چنین و چنان برپا می‌کردند.

 حالا ما که بر سر کار آمده‌ایم، نباید کار آنها را تکرار بکنیم. اگر تکرار بکنیم، ما هم مثل آنها می‌شویم؛ آن بد بود. نه این‌که وقتی آدم نمی‌تواند کار پُرخرجی بکند، نکند؛ ولی وقتی که توانست، برود بکند! پس چی شد!؟ آن منطق صحیح، این را ایجاب نمی‌کند. باید بنا را بر سادگی گذاشت. جهیزیه‌ها را ساده بگیرید. اگر جهیزیه نیازهای دختر را تأمین می‌کند، خوب است؛ اما به سمت تجملات نرود.

عروسی و ازدواج یکی از سنتهای دیرین است که اسلام نیز روی آن پافشاری دارد در روایات وارد شده است که یکی از مواردی که ولیمه دادن و دعوت مردم به غذا بسیار مستحب است عروسی است چه اینکه در عروسی اولیای دین مانند امام علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه مردم دعوت شدند و خداوند نیز بر این سنت حسنه تأکید کرده و از آوردن عروس در خانه خشنود است در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ وَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاق» خداوند خانه ای که در آن عروس و عروسی هست را دوست دارد و خانه ای که در آن طلاق رخ می‌دهد را دوست ندارد. کافی ج 6 ص54
نکته دوم


من در سال 1338 هجری شمسی در سن 28 سالگی ازدواج کردم. ازدواج ما هم مقدماتی داشت. در ابتدا علاقه داشتم در قم ازدواج کنم؛ چون می‌خواستم که در قم بمانم زیرا به خاطر علاقه به تحصیل قصد نداشتم این شهر را رها کنم، اما مرحوم پدرم به این کار رضایت نداد. ایشان چون سالخورده بود مایل بود که از قم به تهران بیایم. گرچه ایشان به کمک مادی نیاز نداشت، ولی نیازمند آن بود که یکی از فرزندانش در کنارش باشد. بنابراین میل داشتند که من از قم برگردم و به ازدواج من در قم راضی نبودند، چون می‌دانستند که اگر من در قم ازدواج کنم قمی می‌شوم و من به خاطر اینکه ایشان را ناراحت نکنم و رضایت ایشان را جلب کنم، به تهران برگشتم