عروسی اسلامی

The islamic wedding- برپایی عروسی بانشاط بدون گناه -العرس الاسلامی

عروسی اسلامی

The islamic wedding- برپایی عروسی بانشاط بدون گناه -العرس الاسلامی

عروسی اسلامی

حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم برای دختر مکرمه خودشان مجلس عروسی گرفتند، شادی کردند و مردم شعر خواندند. زنها دست زدند و خوشی کردند.
مقام معظم رهبری

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است


هنوز ندیده بودمش ولی همه مخالف بودیم،جز پدرم که به واسطه رابطه استاد و شاگردی، در این چند سال شناخت کاملی ازش داشت. چند ماهی، من هی سکوت می کردم و او هی نماینده میفرستاد.

***********************

همراه زنی میانسال در اتاق نشسته بودند. از زن پرسیدم: اینها که هستند؟

گفت: آنکه سمت راست نشسته و عمامه ی سیاه دارد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وآنکه وسط نشسته و عمامه ی سبز دارد، حضرت امیرالمومنین علیه السلام و آخری که عمامه سیاه دارد امام حسن علیه السلام است.

خیلی خوشحال شدم و خواستم وارد حیاط شوم که زن جلویم را گرفت و گفت:


" تو که آنها را دوست نداری !!! "


از خواب پریدم.


**********************

من و امام خمینی(قدس) - در نیمه ی ماه رمضان و شب ولادت امام حسن علیه السلام عروسی کردیم.

آن هم در خانه ای که وقتی وارد شدم همان حیاطی را دیدم که در خواب دیده بودم

منبع:یک قرص آرامش بخش برای عروس و داماد/ص 53

#عروسی_علماء #ازدواج_علماء #ازدواج_امام #ازدواج_علماء #امام_خمینی #خواستگاری

نامه تبریک حضرت امام به سید احمد بخاطر عروسی اش

تاریخ:49/9/5
محل نگارش: نجف 

بسمه تعالی

۲۶ شهر صیام ۹۰

احمد عزیز

مرقوم شما واصل شد. از سلامت شما...[۱]عروسی را تبریک می‌گویم. امید است ان‌شاءاللّه‌ با سلامت و سعادت مقرون باشید. به شماها دعا می‌کنم. از اینکه من راجع به منزل چیزی گفتم گله کرده‌اید، حق با شما است ولی من چون از شماها توقع دارم که همیشه ملاحظۀ جهات را بکنید، گاهی از روی ناراحتی اگر چیزی برخلاف صلاح گفته شده است، باید پدر پیر را ببخشید. آنجا را به دست طلاب بدهید هر طور صلاح می‌دانید. از اینکه شهریه را چطور دادند و کی داد و به چه عنوان داده شد، مرقوم نداشتید. خانم[۲]بحمداللّه‌ با سلامت وارد، و مشغول مهمانداری است. از کیفیت درس و بحث و اشتغالات خودتان مرقوم دارید. خدمت مکرمه عروس محترمه[۳]سلام می‌رسانم. ان شاءاللّه‌ تعالی سلامت باشند.

داداش[۴]و عائله‌اش سلامت هستند؛ رفته بودند اعتکاف، دیشب آمدند. سلامت شما را طالبم.

پدرت

بروید با هم بسازید

من یک‌وقت خدمت امام رفتم، ایشان می‌خواستند خطبه‌ی عقدی را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما - که طول و تفصیل می‌دهیم و حرف می‌زنیم - عقد را اول می‌خواندند، بعد دو، سه جمله‌ی کوتاه صحبت می‌کردند. من دیدم ایشان پس از این‌که عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با هم بسازید. من فکر کردم، دیدم که ما این همه حرف می‌زنیم، اما کلام امام در همین یک جمله‌ی «بروید با هم بسازید»، خلاصه می‌شود!